رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

برنامه ريزي براي اولين تولد پسر نازم

واي روز ها ميگذره و به روز تولد گل پسرم نزديك تر ميشيم  چه قدر ذوق دارم و هيجان هر روز هزارتا فكر مي كنم و برنامه ميريزم اينكه چه كسايي و دعوت كنم چه تمي براي تولد انتخاب كنم غذا - كيك - لباس و تزينات و..... هزار تا چيز ديگه اما بالاخره براي تولدت تم مينيون ها رو انتخاب كردم قرار شد تولد هم كمي زودتر بگيريم به خاطر شرايط كاري من و اين كه تو تو اون روز بايد واكسن بزني و بعدش هم عروسي دختر خاله مرجان هست.  5 شنبه اي هم با بابا رفتيم بازار و يك عالمه بادكنك آبي و زرد و ريسه و بادكنك طرح مينيون و لباس با عكس مينيون خريديم وهر دو يك عالمه هيجان زده بوديم برات مي خواهيم تو دو روز تولد بگيرم يكي2 مرداد كه دايي و خاله هاي من هستن ...
23 تير 1393

يادش به خير و خاطرات يك سال زندگي

واي خداي من مثل برق و با داره روزها مي گذره و پسر ناز من هر روز داره بزرگ تر مي شه  انگار نه انگار مثل اينكه همين ديروز بود با بابايي يك روز شمار تا تولد شما نيني پسملي درست كرده بوديم و روي يخچال زده بوديم هر روز يك روز و خط مي زديم هم خوشحال بودم و هم دلهره داشتم نمي دونم چه قدر تونستم تو اين ماه هايي كه گذشت حق مادري برات تموم كنم ولي وقتي مي بينم تو جمع اصولا با من بودنو به همه ترجيح مي دي و تو شلوغي مهموني ها منو پيدا مي كني و با دستاي كوچيكت به سمت من اشاره مي كني ته دلم قينج ميره و حسابي حال مي كنم وقتي تا اسمت و صدا مي كنم با اون دو تا چشم سياهت بر مي گردي و منو تو هر سمتي باشم پيدا مي كتي و برام يه لبخند مي زني انگار تمام...
23 تير 1393

چکاب پایان ماه یازدهم

سلام  احوال گل پسر مامان چه طوره  من که دیگه نا ندارم. از ساعت 7 صبح رفتم سر کار و 3 اومدم خونه . بعد هم عصری هم با بابارضا شما رو بردیم برای چکاب ماهانه  که طبق همیشه  یه دو سه ساعتی معطل شدیم  وای ساعت 6 و ربع رسیدیم ساعت 9 بود نوبتمون شد  دیگه حسابی حالم بد شده بود ولی باز حدا شکر این بار حداقل یکم وزن گرفته بودی  وزنت 8480 گرم و قدت 77 سانت شده بود  درسته وزنت نسبت به سنت حدود یک کیلو کمه ولی قدت و گفت از بچه یک ساله 2 سانت بلندتره. البته باز هم دکتر برات دسر پرکالری تجویز کرد تو هم تا تونستی تو مطب دکتر شیطنت کردی و بابا رو حسابی خسته کردی    الان هم داری بغل بابا هی نق می زنی و می خواهی بیایی پای سیستم و دکمه هایی کیبرد و فش...
18 تير 1393
1